پنج شنبه 86 شهریور 8 , ساعت 6:18 صبح
(**ای مونس دل من/ یابن الحسن کجایی**حلال مشکل من/یابن الحسن کجایی**)
(**غیر از تو با که گویم/این غصه های دل را**گم گشته قاتل من/یابن الحسن کجایی**)
(**تار است وروزوماهم/از رخ نقابو بردار**ای ماه کامل من/ یابن الحسن کجایی**)
(**پروانه دل من/می سوزد از فراقت**ای شمع محفل من/یابن الحسن کجایی**)
(**از بس که حسن رویت/دل از همه ربوده**بردی تو حاصل من/ یابن الحسن کجایی**)
(**درآتش فراقت/ای یار بی قرینه**می سوزد این دل من/ یابن الحسن کجایی**)
(**در ماتم شهیدان/خون گریه کرده ای دوست**زهرا شمایل من/یابن الحسن کجایی**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**هروروز شب در پی تو/دنبال یک نشونتم**آقا نیگاه بکن به من/ساعل این خونتم**)
(**کبوتر سینه من/که دیگه رام نمیشه**میگه که هیچ جایی برام /خونیه آقام نمیشه**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**ای دلبر من/ یوسف زهرا/گل نرگس**مجنون توام /چون گل شیدا/گل نرگس**)
(**یه عمر نشتم /که بیایی/زرحمت**سازی رخ خود را تو هویدا/گل نرگس**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**چو گذر کنی از این ره** نظری به زیر پا کن**)
(**به رهت نشسته ام من**نگهی به این گدا کن**)
(**من بینوای مسکین**زفراغ تو مریضم**)
(**تو بیا ؤ درد من را**به وصال خود دوا کن**)
(**دلم از غم تو خون شد**زد و دیده ام برون شد**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**قربون خدا برم هر کی می خواهد در خونش بره این آقا را واسته می کنه/صاحب الزمان(ع) را واسته قرار میده/ بمیرم برات آقا تا کی باید دنبالت بگردم از این *هیعت به اون هیعت*از این جمعه به اون جمعه*آقا همه کنایه میزنن/میگن این همه رفتی هیعت این همه رفتی دعای ندبه آخرش چی اما هنوز آقاتو ندیدی*آقا تو خودت کمکم کن تا کی منتظر بمونم تا که یه روزی صورت قشنگتو ببینم**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**دوست دارم برات بمیرم**بهونه برات میگیرم**)
(**من اگه تو را نبینم**بی تو اززندگی سیرم**)
(**چی میشه تو را ببینم**یه کمی پیشت بشینم**)
(**دوست دارم بیام کنارت**ای نگار محجبینم**)
(**این تمومه آرزومه**به خدا بغض گلومه**)
(**دیدن چهره ماهت**انتهای جستجومه**)
(**گاهی تو خواب شبونه**میگیرم برات بهونه**)
(**ولی یاد دوریه تو**منو از خواب می پرونه**)
(**گاهی تو خواب وخیالم**واسه تو آشفته حالم**)
(**چون نمی بینم تو را هی**بی خیال تو می بالم**)
(**تویی یار دل بخواهم**هدف تیر نگاهم**)
(**یه نگات و میخوام آخه**عاشق چشم سیاهم**)
(**دل من بی تو خرابه**تو چشام یه دریا آبه**)
(**کی میشه نور قشنگت**روی قلبه من بتابه**)
(**می دونم که خیلی پستم**عهدمو با تو شکستم**)
(**ولی مهرتورودارم**به خدا تا زنده هستم**)
(**اسیر غصه ودردم**عمرمو نذر تو کردم**)
(**گاهی دنبال گناها م**می رم اما بر می گردم**)
(**یار بی قرینه مهدی**زاعر مدینه مهدی**)
(**میدونم که ناله داری**برا زخم سینه مهدی**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**مگه هر کی که بد شد دل نداره**مگه عشقت برام حاصل نداره**)
(**مگه آدم بدا عاشق نمی شن**به والله دل کمه دنیا رو میدن**)
(**اگه عشقت نبود این جا نبودم**گرفته عشق تو کله وجودم**)
(**تو که از دل رباها دل ربودی**درِعشقت چرا بر من گشودی**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**غیر از تو با که گویم/این غصه های دل را**گم گشته قاتل من/یابن الحسن کجایی**)
(**تار است وروزوماهم/از رخ نقابو بردار**ای ماه کامل من/ یابن الحسن کجایی**)
(**پروانه دل من/می سوزد از فراقت**ای شمع محفل من/یابن الحسن کجایی**)
(**از بس که حسن رویت/دل از همه ربوده**بردی تو حاصل من/ یابن الحسن کجایی**)
(**درآتش فراقت/ای یار بی قرینه**می سوزد این دل من/ یابن الحسن کجایی**)
(**در ماتم شهیدان/خون گریه کرده ای دوست**زهرا شمایل من/یابن الحسن کجایی**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**هروروز شب در پی تو/دنبال یک نشونتم**آقا نیگاه بکن به من/ساعل این خونتم**)
(**کبوتر سینه من/که دیگه رام نمیشه**میگه که هیچ جایی برام /خونیه آقام نمیشه**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**ای دلبر من/ یوسف زهرا/گل نرگس**مجنون توام /چون گل شیدا/گل نرگس**)
(**یه عمر نشتم /که بیایی/زرحمت**سازی رخ خود را تو هویدا/گل نرگس**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**چو گذر کنی از این ره** نظری به زیر پا کن**)
(**به رهت نشسته ام من**نگهی به این گدا کن**)
(**من بینوای مسکین**زفراغ تو مریضم**)
(**تو بیا ؤ درد من را**به وصال خود دوا کن**)
(**دلم از غم تو خون شد**زد و دیده ام برون شد**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**قربون خدا برم هر کی می خواهد در خونش بره این آقا را واسته می کنه/صاحب الزمان(ع) را واسته قرار میده/ بمیرم برات آقا تا کی باید دنبالت بگردم از این *هیعت به اون هیعت*از این جمعه به اون جمعه*آقا همه کنایه میزنن/میگن این همه رفتی هیعت این همه رفتی دعای ندبه آخرش چی اما هنوز آقاتو ندیدی*آقا تو خودت کمکم کن تا کی منتظر بمونم تا که یه روزی صورت قشنگتو ببینم**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**دوست دارم برات بمیرم**بهونه برات میگیرم**)
(**من اگه تو را نبینم**بی تو اززندگی سیرم**)
(**چی میشه تو را ببینم**یه کمی پیشت بشینم**)
(**دوست دارم بیام کنارت**ای نگار محجبینم**)
(**این تمومه آرزومه**به خدا بغض گلومه**)
(**دیدن چهره ماهت**انتهای جستجومه**)
(**گاهی تو خواب شبونه**میگیرم برات بهونه**)
(**ولی یاد دوریه تو**منو از خواب می پرونه**)
(**گاهی تو خواب وخیالم**واسه تو آشفته حالم**)
(**چون نمی بینم تو را هی**بی خیال تو می بالم**)
(**تویی یار دل بخواهم**هدف تیر نگاهم**)
(**یه نگات و میخوام آخه**عاشق چشم سیاهم**)
(**دل من بی تو خرابه**تو چشام یه دریا آبه**)
(**کی میشه نور قشنگت**روی قلبه من بتابه**)
(**می دونم که خیلی پستم**عهدمو با تو شکستم**)
(**ولی مهرتورودارم**به خدا تا زنده هستم**)
(**اسیر غصه ودردم**عمرمو نذر تو کردم**)
(**گاهی دنبال گناها م**می رم اما بر می گردم**)
(**یار بی قرینه مهدی**زاعر مدینه مهدی**)
(**میدونم که ناله داری**برا زخم سینه مهدی**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
(**مگه هر کی که بد شد دل نداره**مگه عشقت برام حاصل نداره**)
(**مگه آدم بدا عاشق نمی شن**به والله دل کمه دنیا رو میدن**)
(**اگه عشقت نبود این جا نبودم**گرفته عشق تو کله وجودم**)
(**تو که از دل رباها دل ربودی**درِعشقت چرا بر من گشودی**)
**افضل الاعمال انتظار الفرج»»»بالاترین عمل انتظار فرج است**
نوشته شده توسط مهدی کاظمی | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 86 شهریور 7 , ساعت 9:30 عصر
ابعاد شخصیت حضرت امام خمینی (ره)
به قلم آیت الله جعفر سبحانی
مقدمه
هاضمه ى زمان، حواث تلخ و شیرین و رویدادهاى بزرگ و کوچک را در خود هضم کرده و به تحلیل مىبرد، و رویداد هر چند عظیم و شورآفرین و غوغابرانگیز باشد، تا مدتى مىتواند در هاضمه ى جهان باقى بماند و افکار را متوجه خود سازد. اما گذشت شب و روز، ورق خوردن صفحات ایام، رفته رفته حادثه را کم رنگتر مىسازد و از فروغ آن مىکاهد و به تدریجبه صورت مرکبى بر صفحات تاریخ درمىآید و احیانا در تاریخ هم نمىتوان براى آن جاى روشنى پیدا کرد.
در این میان، برخى از حوادث، از این سنت کاملا مستثنى می باشند و هرگز هاضمه ى جهان، هر چند هم قوى و نیرومند باشد، قادر به هضم و حل آنها نیست. تو گویى حادثه، بسان برلیان در معدهى جهان است که هرگز قادر به تبدیل آن به عنصر دیگر نمىباشد و حرارت و داغى دستگاه گوارش روى آن اثر نمىگذارد و از این جهت هیچ گاه منسى و فراموش نمىشود و گذشت زمان آن را فرسوده ننموده و از طراوت آن نمىکاهد.
این نوع از حوادث استثنایى به خاطر ویژگى خاص خود، از ثبات و استوارى برخوردارند. این ویژگى عبارت است از پیوند رویداد به دین و آیین یک ملت از یک طرف و پیوند دین با فطرت انسان از طرف دیگر و نتیجهى این دو جهت، ثابت ماندن حادثه در قلوب و نفوس ملتها است.
آفرینش انسان با دین و گرایش به ماورا طبیعت عجین و آمیخته است و هرگز از او جدا نمىشود و تا انسان انسان است، پیوسته طبیعت او با چنین کشش و تمایلات همراه مىباشد و طبعا حادثهاى که پیوند مستقیم با تمایلات درونى و ابدى انسان دارد هرگز به دست فراموشى سپرده نمىشود، و این اصل یک اصل کلى است که شرق و غرب نمىشناسد.
روى این اصل هرگز جامعه ى اسلمی و تاریخ بشریت شخصیت ممتاز و کم نظیر حضرت امام خمینىقدس سره را که با افکار و اندیشه هاى بلند و سعى و تلاشهاى صادقانه ى خود مسیر تاریخ را دگرگون کرده فراموش نخواهد کرد.
شخصیتى که توانست در پرتو اعتماد به لطف الهى و ایمان به هدف، نظام کهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله دان تاریخ بریزد و به جامعه ى اسلمی هویت تازهاى بخشد و گرد خود فراموشى را از چهره ى آنان بزداید و آنان را با شخصیت واقعى خود آشنا سازد.
این شخصیت و این رویداد به خاطر پیوندى که با دین و ایمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسیان بر روى آن نخواهد نشست.
شخصیت حضرت امام، بنیانگذار انقلاب اسلمی و بیدار کننده ى جامعه ى مستضعفان و محرومان، ابعاد مختلف و گوناگونى دارد که هرگز نمىتوان حق همه ى آنها را در این مقاله ادا نمود. او به طور خلاصه، انسان کاملى بود که علم و عمل را به هم آمیخته و عرفان و اخلاق را در خود مجسم نموده و با فقاهت و اجتهاد واقع بینانه، بیانگر احکام و سیاست و حقوق اسلمی بوده است.
او نه تنها در مراحل علمی پیشتاز این مسیر بوده، بلکه در مراحل اجتماعى و سیاسى یک فرد آگاه از وضع زمان و آشنا به درد و درمان بود و نهیب او بر مستکبران و سلطه جویان، تازیانه اى بود که پشت آنان را مىلرزاند و نقشه هاى آنان را بر باد مىداد.
مقام عرفانى و فلسفى، فقاهت و اجتهاد، ذوق ادبى و آشنایى او به لطایف کلام، آگاهى او از سیاستهاى جهانى و اخلاق آموزنده و سازندهى او، مناجاتهاى تکان دهنده ى نیمه شب وى همه و همه پرتوى از ابعاد گسترده ى شخصیت او مىباشند، ولى آن چه مىتوان در این باره گفت، این است که او داراى دو خصیصه ى گرانقدر بود که همه ى آثار و تجلیات را به دنبال داشت:
1- ایمان به مبدا و معاد، ایمان اصیل و نیرومند، تو گویى پرده ها از جلوى دیدگانش کنار رفته و ماوراى طبیعت را به راى العین دیده است.
2- عشق به هدف و آرمانهاى اسلمی و ایثارگرى همه جانبه در راه آن.
این دو عنصر از صفات بارز و عناصر چشمگیر شخصیت او به شمار مىرود. روى این اساس به برخى از ابعاد شخصیت وى اشاره مىنماییم.
1- آگاهى از وضع جهان:
امام صادق علیه السلام در حدیث کوتاهى چنین مىفرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس» ; انسان آگاه از اوضاع و شرایط زمان هرگز غافلگیر حوادث غیر مترقب نمىشود.
در این حدیث، یکى از شرایط رهبرى بیان شده است رهبر باید با دید نافذ از حوادث تلخ و ناگوارى که در کمین امت او است از قبل آگاه باشد و براى آن چاره اندیشد.
یکى از ابعاد شخصیت حضرت امام، آگاهى او از وضع جهان و شرایط زمان بود و حرکتهاى سیاسى و الحادى را که در جهان بر ضد اسلام در حال شکل گرفتن بود، به خوبى مىشناخت و همه را مد نظر داشت و اگر از دوران جوانى، داراى چنین خصیصهاى نبود، هرگز در دوران پیرى و فرتوتى که زمام امور را به دست گرفت نمىتوانست انقلاب اسلمی را با چنین صلابت و استوارى، متجاوز از ده سال رهبرى کند و دشمنان را به تعجب و شگفتى وادارد.
او به خاطر چنین خصیصهاى، از دوران جوانى، رجال کشور را مىشناخت، رجال خائن و صالح و تا آن جا که امکانات زمان اجازه مىداد، از طرق مختلف مسایل سیاسى را تعقیب مىکرد.
در دوران پراختناق حکومت «رضاخان» که از سال 1304 شمسى آغاز شد و در شهریور 1320 به پایان رسید، تمام وسایل در اختیار دولت بود و کمتر کتابى حتى دور از سیاست به چاپ مىرسید، ولى پس از شهریور20 و ورود متفقین به ایران و شعله ورشدن آتش جنگ جهانى، زنجیرها از قلم و بیان برداشته شد و حضرت امام از این فرصت استفاده کرد و ضمن رد رساله ى «اسرار هزار ساله» به بیان حقایق پرداخت و پرده ها را بالا زد.
قلم شیوا و بیان لطیف و در عین حال شور انگیز کتاب «کشف اسرار» توانست روح تازه اى در قلوب مسلمانان ایران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهیت حکومت رضاخانى را تشریح و مقام گرانقدر روحانیت را براى مردم روشن کرد.
این کتاب که در سال 1323 به چاپ رسید، شورعظیم و موج بزرگى در ایران پدید آورد. کتاب «کشف اسرار» نه تنها یک کتاب عقیدتى و فکرى است، بلکه یک کتاب کاملا سیاسى نیز مىباشد. با آن که حضرت امام به خاطر دورى از تظاهر آن را بدون ذکر نام مؤلف چاپ کرد و مایل نبود که مؤلف آن شناخته شود ولى به حکم این که «ماکان لله ینمو» هر عملى که خالصانه براى خدا باشد بیشتر رشد مىکند، نشر کتاب بدون نام مؤلف، سبب اشتهار بیشتر نویسنده شد و در هر حال هر کس آن کتاب را بخواند اذعان مىکند که این حضرت امام از همان دوران دیرینه، داراى افکار بلند سیاسى بوده و پیوسته مىخواسته نظام اسلمی را جایگزین نظامهاى فاسد کند.
متفقین در سالهاى 1324- 1325 ایران را ترک گفتند و بار دیگر استعمار مصلحت دید که فرزند رضاخان بر سر کار باشد و برنامه ى پدر را با ریاکارى خاصى تعقیب کند و به مرور زمان، استبداد را بار دیگر به ایران باز گردانید و هر چه پیش مىرفتبر قدرت نظام افزوده مىشد. ولى امام را در این فترت یعنى از سالهاى 25 تا 40 کاملا ساکت و آرام مىبینیم که تنها به تدریس فقه و اصول و اخلاق و فلسفه مىپرداخت و کمتر در مسایل سیاسى بحث مىکرد. چه شد آن قلم شورآفرین و تحرک بخش که نمونه ى بارز آن کتاب «کشف اسرار» بود و چرا از سالهاى 1325 تا 1340 از تحرک باز ایستاد و در مجراى علمی حرکت کرد؟ در این جا نکته اى است که کمتر به آن توجه مىشود و آن این است که:
مرحوم آیة الله عظمی بروجردى در سال 1324 که براى معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست زعما و فضلاى قم، رحل اقامت در این شهر افکند و پس از درگذشت آیة الله عظمی اصفهانى در سال 1325، رشته ى زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبرى را به دوش کشید و حقا مردى بزرگ و کم نظیر و فقیهى بىبدیل بود.
امام که خود یکى از دعوت کنندگان مرحوم آقاى بروجردى به قم بود، وقتى چنین مرجعى را پذیراى مسؤولیت دید، احساس آرامش کرده، دیگر وظیفه ندید مسایل سیاسى را مستقیما تعقیب کند و با خویشتندارى خاصى مهر سکوت بر لب زد و کمتر سخن مىگفت و این خود از شهامتهاى روحى انسانهاى کامل است که گاهى با داشتن افکار بلند و رهنمودهاى مؤثر، دم فرو مىبندند. از این جهت حضرت امام احترام مرجع بزرگ را حفظ نموده و فقط درموارد لزوم و در ملاقاتهاى خصوصى مطالبى را یاد آور مىشد.
از امیرمؤمنان علیه السلام متجاوز از 12000 خطبه و نامه و کلمه به جاى مانده است و همه ى اینها مربوط به دوران پس از رحلت پیامبر است، در حالى که او در عصر رسالت نیز داراى چنین معلومات و آگاهى بود. اما در مقابل پیامبر کاملا ساکت بود و مهر خاموشى بر لب داشت و ما همین خصیصه را در حضرت امام در عصر مرجعیت مرحوم بروجردى لمس کردیم، ولى همان طور که یاد آور شدیم ایشان در عین حال مساله ى مهم «النصیحة لائمة المسلمین» را فراموش نمىکرد و در مواقع حساس یادآورىهاى لازم را انجام مىداد.
درگذشت مرحوم آیة الله عظمی بروجردى یا نقطه ى عطف در تاریخ حیات امام
مرحوم آیة الله عظمی بروجردى در فروردین ماه 1341 بدرود زندگى گفت و شاه که مدتها انتظار مرگ ایشان را مىکشید، تا برنامه هاى خائنانه ى خود را یکى پس از دیگرى به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعیف مرجعیت در ایران بپردازد و براى ارجاع مردم به خارج از ایران، تلگرام تسلیتى براى مرحوم آیة الله عظمی حکیم مخابره کرد. او گاهى در سخنان خود مىگفت: اکنون موانع برداشته شده و باید برنامه هاى اصلاحى اجرا شود و دیگر در ایران شخصیت مهمی که مانع از اجراى برنامه هاى ما باشد، به چشم نمىخورد.
چیزى نگذشت که تصویب آیین نامه ى انجمنهاى ایالتى و ولایتى پیش آمد که در آن اهانت خاصى به کتاب مقدس آسمانى ما شد و پاره اى از قوانین رسمی آن زیر پا گذارده شده بود.
طرح آیین نامه ى «انجمنهاى ایالتى و ولایتى» یک طرح آزمایشى بود تا هیات حاکمه از واکنش آن در محافل روحانى و پایه ى علاقه ى آنان به حفظ اصول اسلام آگاه شوند.
رؤوس طرح در روزنامه هاى عصر پایتخت یعنى کیهان و اطلاعات آن روز در نیمه ى مهرماه 1341 چاپ شد. نگارنده که یکى از خوشه چینان خرمن علمی حضرت امام به شمار مىرفت، در جلسات خصوصى شاهد انتقادهاى ایشان از دولت و سوءنیت آن سبت به اسلام بود، از این جهت فرصت را مغتنم شمرده یک شماره از روزنامه ى کیهان آن روز را به حضور ایشان برد. ایشان نماز مغرب را به جا آورده بود و مىخواست که نماز عشاء را شروع کند، در آن لحظه خاطر شریف را از محتواى تصویب آیین نامه ى انجمنهاى ایالتى و ولایتى مستحضر ساخت ناراحتى شدیدى در سیمی او احساس کرد. امام نماز عشاء را به جماعت به جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقى را احضار و درخواست نمود که به منزل آیة الله حائرى برود و از ایشان درخواست نماید که مراجع وقت را به منزل خویش دعوت کنند تا درباره ى این تصویب نامه به طور دسته جمعى بیندیشند و تصمیم بگیرند.
اجتماع با شکوه مراجع درآن شب در خانه ى آیة الله حائرى نشانه ى وحدت و یگانگى بود و تلگرامهاى همگان حاکى از ثبات و مقاومت روحانیت، در برابر توطئه هاى شاه به شمار مىرفت ولى در این میان تلگرام امام از صلابت و سازش ناپذیرى خاصى حکایت مىکرد.
در این نهضت، که دو ماه به طول انجامید، تگرامهاى امام و نامه هاى او به اطراف، ملت را با شخصیت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدریج رهبر خود را شناختند.
جریان انجمنهاى ایالتى و ولایتى به پایان رسید و دولت وقت با ریاکارى خاصى، تصویب نامه را پس گرفت ولى با نیرنگ دیگرى پس از چند ماه تحت عنوان لوایح شش گانه راه خود را تعقیب کرد که در آن حق و باطل را به هم آمیخته بود.
در چنین شرایطى صلابت امام و استوارى و استقامت او بیش از پیش آشکار شد و با تحریم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزاى ملى، ضربه ى محکمی بر حیثیت هیات حاکمه وارد آورد. در این اوضاع و شرایط امام در پانزده خرداد 1342 دستگیر شد و انتشار خبر دستگیرى امام رستاخیزى در تهران به پا کرد که در نتیجه ى آن عدهاى از فرزندان اسلام به وسیله ى دژخیمان شاه به شهادت رسیدند و روز پانزده خرداد براى همیشه روز عزا اعلام شد.
امام پس از هشت ماه، سرانجام بر اثر فشارهاى داخلى و خارجى آزاد شد و به قم بازگشت.
چیزى نگذشته بود که مصونیت مستشاران امریکایى (کاپیتولاسیون) در آبان ماه 1343 پیش آمد و مجلس شوراى آن روز ذلت اسلام و مسلمین را با تصویب آن امضا کرد.
امام با سخنرانى گرم و شورانگیز و هیجان آفرین و با پرخاشگرى خاص خود انقلاب نوینى را به پا کرد که منجر به دستگیرى و تبعید ایشان به ترکیه گشت.
هیات حاکمه از تبعید امام به ترکیه طرفى نسبت و سرانجام پس از سنجش ها و محاسبات فراوان تصمیم گرفت که در سال 1346 امام را از ترکیه، به نجف اشرف تبعید کند تا در آن محیط علمی محصور گردد و سخنان او کمتر شنیده شود. ولى این رهبر آگاه در اقامت چهارده ساله ى خود در نجف، تمام حرکتها را در ایران زیر نظر داشت و به هسته هاى مقاومت کمک مىنمود و از طریق نامه و سخنرانى و ارسال پیامها بر شور مردم و هیجان آنان مىافزود.
سرانجام دستگاه بر اثر بىخردى با نشر مقاله اى در اطلاعات بر ضد امام، گور خود را به دست خود کند. این بار، یک نهضت گستردهى همه جانبه به وجود آمد که دیگر دستگاه نتوانست آن را مهار کند و این انقلاب از دى ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 ادامه یافت.
اعتصابهاى دسته جمعى روحانیون، حوزههاى علمیه، دانشگاهها، مراکز صنعتى، و ادارى و سرانجام نیروهاى انتظمی سبب شد که رژیم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروریخته و به تاریخ سپرده شود.
امام از 22 بهمن به عنوان یک مرجع و رهبر سیاسى و دینى مطلق شناخته شده و با درایت و ژرف بینى خاصى بسیارى از توطئه ها را خنثى نمود و توانست درخت اسلام را در سرزمین ایران آبیارى نموده و پس از ده سال رهبرى، نظام با شکوه اسلمی را به امتى که تربیت کرده بود تحویل دهد.
2- بعد فلسفى و عرفانى:
آگاهى از بعد فلسفى و عرفانى او در گرو این است که سیر رشد علمی امام را از دوران جوانى تا دوران مرجعیتبه صورت فشرده بازگو کنیم:
امام در یک بیت علمی در بیستم جمادى الثانى 1320 چشم به دنیا گشود، ولى در همان دوران کودکى پدر را از دست داد و در تکفل برادر ارجمندش جناب آیة الله پسندیده درآمد و در آغوش گرم او بزرگ شد. از همان دوران کودکى و نوجوانى، بینش نافذ و پیشانى بلند و نگاههاى حساس او از نبوغ و استعداد خاص وى حاکى بود. وى ادبیات فارسى و عربى را تا معانى و بیان و بدیع در همان زادگاهش تحصیل کرد و سپس براى تحصیلات بالاتر در سال 1329 به شهرستان «اراک» مهاجرت نمود. شهرستان اراک در آن روز شاهد تاسیس حوزه ى جدیدى بود که به وسیله ى بزرگ مرد الهى آیة الله عظمی حائرىقدس سره پىریزى شده بود. وى در سال 1332 این حوزه را تاسیس نموده و تا 1340 آن را اداره کرد و فضلا را از اقطار و اکناف در آنجا گرد آورد.
حضرت امام پس از انتقال مرحوم حائرى به شهرستان قم و تصمیم بر تاسیس حوزه ى جدید در این حرم اهل بیت، بلافاصله از شهرستان اراک به قم مهاجرت نمود و سطوح عالى را از محضر اساتید بزرگ، از جمله مرحوم آیة الله حاج سید محمد تقى خوانسارى (متوفاى 1371 ه.ق) فرا گرفت. پس از چهار سال اقامت در قم شایستگى آن را پیدا کرد که از سال 1344 به درس آیة الله حائرى راه یابد و تا سال 1355 از حوزه ى فقهى و اصولى مرحوم حائرى بهرهمند شود. ایشان بخشى از درسهاى مهم استاد خود را به رشته ى تحریر درآورد تا آنجا که آخرین نظریات فقهى و اصولى آیة الله حائرى را در کتابچه ى خاصى به نام «فوائد» گرد آورى نمود.
تاسیس حوزه در قم سبب شد که شخصیتهاى عظیم فلسفى و عرفانى براى بهره رسانى و بهره گیرى از حرم اهل بیت در آن جا رحل اقامت افکنند و در این میان مىتوان از دو شخصیت بزرگ، مرحوم آیة الله شاه آبادى و مرحوم آیة الله رفیعى قزوینى نام برد.
حضرت امام پنج سال تمام، عرفان را نزد آیة الله شاه آبادى تحصیل و فلسفه را از مرحوم آیة الله رفیعى آموخت ولى در میان این دو نفر به مرحوم شاه آبادى عشق مىورزید و مىگفت: من تا کنون انسانى به این لطافت طبع ندیده ام و مىافزود من در نخستین برخورد به ایشان پیشنهاد تدریس اسفار نمودم.
او با استاد خود چنان عارفانه و مؤدبانه رفتار مىکرد که اگر روزى درس تا دو ساعت هم به طول مىانجامید، اظهار خستگى نمىکرد و اگر استاد به خاطر عذر خاصى مثلا پنج دقیقه درس مىگفت باز هم اعتراض نمىنمود و این خصیصه را استاد وى نیز به دیگران یادآور مىشد.
او در مسایل عرفانى و فلسفى، به حق استاد مسلم بود و برخلاف بسیارى از اساتید فلسفه و عرفان که فقط به تقریر و تبیین مسایل اکتفا مىکنند و چه بسا خود نیز به کنه مطلب نرسند، مسایل الهیات را به حق چشیده بود و آنچه را مىگفت از صمیم دل بیان مىکرد و در برخى از مسایل به حد شهود رسیده بود.
او در عین علاقه به هر دو علم، کشش خاصى به عرفان نظرى و عملى داشت. اثر ممتاز او در این فن نشانه ى نبوغ او است. «مصباح الهدایه فىالولایة والخلافة» بحثى عرفانى در اسما و صفات مىباشد که به حق از نادره هاى زمان است و کمتر عارفى مىتواند به عمق آن نوشته ها پى برد.
هیچگاه براى او کمیت شاگرد مطرح نبود، او به کیفیت بیش از حد علاقه داشت از این جهت به مرحوم آیة الله شهید مطهرى بیش از حد ارج مىنهاد
3- بعد اخلاقى امام:
پس از درگذشت مرحوم آیة الله عظمی حائرى، معظم له عصرهاى پنجشنبه و جمعه درسى را به عنوان درس اخلاق آغاز نمود که خارى در چشم حاکمان روز بود. وى این بحث را به عنوان درس اخلاق آغاز کرد و از نظر قانونى حکم دیگر دروس حوزه را داشت و چون در آن روز تمام اجتماعات ممنوع بود جز تدریس، از این جهت نمىتوانستند جلوى آن را بگیرند.
امام در این درس، نکات آموزنده ى اخلاقى آمیخته با مسایل عرفانى و سیاسى بیان مىکرد و گاهى به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگیرى از تدریس، محل درس را از مدرسه ى فیضیه به مدرسه ى حاج ملاصادق منتقل مىنمود و در هر حال، در همان شرایط کتاب ارزندهاى را به نام «الاربعین» نوشت که عصاره ى درسهاى اخلاق او در روزهاى پنجشنبه و جمعه در سنوات پس از درگذشت آیتالله حائرى تا سال 1358 هجرى قمرى بود و خوشبختانه این کتاب که بر اثر هجوم وحشیانه ى دستگاه به بیت امام ناپدید شده بود سالها بعد به دست آمده و به زیور طبع آراسته گردیده است. کسانى که از این درس و آن مجلس روحانى خاطراتى دارند، مىتوانند تاثیر سخن امام را در دگرگونى قلوب و ارواح کاملا به یادآورند. یک نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنیا و زخارف آن بىعلاقه مىکرد که انسان فقط و فقط به معنویات ارج مىنهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگونى عظیمی در طلاب و فضلاى آن زمان پدید آورده بود که مساله ى سیر و سلوک به تدریج در میان فضلا براى خود جایى باز مىکرد و غالبا کوشش مىکردند که گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلمی وفق دهند.
در تقید امام نسبت به مسایل اخلاقى همین بس که اگر در مجلسى کسى سخنى را مىگفت که از آن بوى تعریض به مسلمانى به مشام مىرسید، با رنجش شدید امام روبه رو مىشد و امام از ادامه ى سخن وى جلوگیرى مىکرد.
نمونه ى گویاى دیگرى از تقید او به اخلاق اسلمی این که ایشان در مدرس مدرسه ى فیضیه براى جمعى فلسفه تدریس مىکرد. روزى یکى از مدرسین غیر معروف قم که از شرایط جایگاه درس آگاه نبود براى یک نفر کتاب شرح لمعه را تدریس مىکرد، وقتى امام وارد مدرس شد و دید او مشغول تدریس است، بلافاصله بیرون آمد و به هیچ قیمت حاضر نشد که آن روز در آن مرکز درس بگوید و گفت ایشان قبل از ما شروع به درس کرده و حق سبقت با او است. او سالها که در برخى از مساجد درس مىگفت لدىالورود دو رکعت نماز تحیت مسجد را به جا مىآورد آن گاه تدریس را آغاز مىکرد و تا شایستگى افراد را براى درسى که مىگفت احراز نمىکرد به او اجازه ى شرکت نمىداد.
هیچگاه براى او کمیت شاگرد مطرح نبود، او به کیفیت بیش از حد علاقه داشت از این جهت به مرحوم آیة الله شهید مطهرى بیش از حد ارج مىنهاد و سخنان او را به خوبى گوش مىکرد و من خود قسمتى از نوشته هاى امام را دیده ام که اعتراضات شهید مطهرى را به صورت پرسش و پاسخ در کتاب خود آورده و به تحلیل اشکال او پرداخته است.
4- بعد فقاهت و اجتهاد:
حضرت امام یازده سال تمام از درس خارج فقه و اصول مؤسس حوزه بهره مند شد و پس از درگذشت او به تدریس سطوح عالى پرداخت و هیچگاه رشته ى بحث او درباره ى این دو علم از هم نگسست. علاوه بر تدریس با جمعى از فضلاى بزرگ حوزه مانند مرحوم آیة الله محقق داماد و آیة الله حاج سید احمد زنجانىقدس سره مباحثه ى مشترک فقهى داشتند.
آن گاه که مرحوم آیة الله بروجردى در سال 1346 هجرى قمرى به قم آمدند یکى از شخصیتهایى که به درس ایشان گرمی خاصى بخشید، حضرت امام بود.
مرحوم بروجردى از نظر روش فقهى با مرحوم حائرى تفاوت آشکارى داشتند. مرحوم حائرى به بحث و تحقیق و ژرفنگرى بیش از تتبع مىپرداخت، در حالى که مرحوم بروجردى به تتبع در تاریخ مساله و فتاواى فقهاى عامه و خاصه در نخستین قرون و کاوش در رجال سند بیش از امور دیگر، عنایت مىورزید و از نظر عمق بحثها نیز در سطح بالاترى قرار داشت.
حضرت امام با شرکت در درس مرحوم بروجردى به مزایاى درس ایشان پى برد و پیوسته فضلا را براى پىگیرى از روش ایشان دعوت مىنمود. معظم له در درس مرحوم بروجردى از سال 1364 ه..ق تا سال 1370 ه..ق شرکت داشت و در نتیجه مزایاى روش هر دو استاد را به هم آمیخت و خود صاحب سبک و روشى در فقه و اصول گردید و از ترکیب هر دو روش، یعنى عنایت بر تحلیل و ژرفنگرى و بحثهاى عمیق، به ضمیمه ى تتبع در تاریخ مساله و اقوال پیشینیان، بنیاد نوینى را پىریزى کرد و از سال 1364 ه..ق به درخواست گروهى از فضلا، درس خارج اصولى را از مباحث «قطع» آغاز نمود و این دوره درسال 1370ه..ق به پایان رسید و مخلص نیز در عداد کوچکترین تلامیذ او در این دوره و دوره هاى بعد درآمد و رشته ى علاقه ى او در بهره گیرى از دروس امام تا روزى که از قم به ترکیه تبعید شد، ادامه داشت. وى متجاوز از دو دوره ى کامل، اصول را تدریس کرد و در هر دوره نظریات جدیدى را در اصول عرضه مىنمود و درسهاى معظم له با آخرین نظریات خود در سه جلد به نام «تهذیب الاصول» منتشر شد و هم اکنون مورد استفاده ى مدرسان خارج اصول است.
از نظر فقهى کتابهاى «زکات» و «طهارت» ، «مکاسب محرمه» ، «بیع و خیارات» و برخى از ابواب مخصوص را تدریس نموده و خوشبختانه قسمت اعظم آنها به قلم خود معظم له به نگارش درآمده که از آنها مىتوان کتابهاى یاد شده در ذیل را نام برد:
1- «الطهارة» در دو جلد که در قم چاپ شده است.
2- «المکاسب المحرمة» در دو جلد که در قم طبع گردیده است.
3- «کتاب البیع و الخیارات» که قسمتى را در قم و قسمت مهمترى را در نجف تدریس نموده و همهى این مباحث منتشر شده است.
علاوه بر این نگارش، تعلیقه بر کتاب «وسیلة النجاة» مرحوم «سید اصفهانى» ویا تعلیق بر عروة الوثقى، تالیف مرحوم «سید یزدى» تقریبا یک دورهى فقه را با دقت مطالعه فرموده و خلاصه نظریات هر دو را در این دو تعلیقه آورده است.
او تعلیقه ى فقهى خود را بر «وسیلة النجاة» در سال 1365 ه.ق آغاز نموده و در سال 1372 به پایان رساند و در این مدت کمتر به کارهاى غیر فقهى مشغول بود و بیش از پیش به نگارش این تعلیقه مىپرداخت و تعلیقه بر عروةالوثقى را منتزع از این تعلیقه مىدانست و اصولا در میان کتابهاى فقهى که اخیرا نگارش یافته «وسیله» ى مرحوم سید را کتاب گرانقدرى مىشمرد.
وقتى هیات حاکمه ایشان را در سال 1343 هجرى شمسى به ترکیه تبعید کرد در آن جا تصمیم گرفت که به بازنویسى وسیله و افزودن مسایل مورد حاجت بر آن کتاب همت گمارد و پس از افزودن قریب به ثلثبر آن، آن را به نام «تحریر الوسیله» منتشر نمود. از این جهت، این کتاب که قسمتى از آن در تبعیدگاه ترکیه در شهر «بورسا» و قسمتى دیگر پس از ورود به نجف نگارش یافته یک دوره ى متن فقهى است که روشنگر استادى و ژرف نگرى او در فقاهت است.
فتاواى حضرت امام پس از انقلاب که اخیرا به رشته ى تحریر درآمده و در آنها به توضیح مسایل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهى ارزشمندى است که مىتواند از بعد فقهى او بیان خاصى داشته باشد.
او بر خلاف اندیشه هاى نارسا که از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش مىکند، به فقه سنتى و جواهرى علاقه ى وافر داشت و اصولا روش دیگرى را صحیح نمىدانست.
حتى روزى به او پیشنهاد شد که در کتابهاى درسى حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگویى ایجاد شود، او با این دگرگونى مخالفت ورزید و گفت آسان گرایى و تلخیص کتابهاى بزرگ، از ژرف بینى طلاب مىکاهد. اصالتها را حفظ کنید و روشهاى جدید را تا آزمون صحیح روى آن انجام نگرفته به کار نبندید.
5- بعد عبادى امام:
حضرت امام از نخستین دوران جوانى، با هر نوع ریاکارى مخالفت مىورزید و در عین حال که در روز بسان دیگر طلاب و فضلا به تحصیل مىپرداخت و در مجالس انس شرکت مىنمود و در غالب پنجشنبه ها و جمعه ها براى تفریح به خارج قم مىرفت و از چنین مجالس بهره مىگرفت، ولى در دل شب بسان پرهیزکاران وارسته به راز و نیاز با معبود مىپرداخت و از همان دوران جوانى و از 27 سالگى تا لحظه اى که توان داشت، نماز شب او ترک نشد و در سخت ترین لحظات، حتى شبى که از پاریس به تهران بازمىگشت، نماز شب را در هواپیما به جا آورد. او در میان ادعیه به «صحیفه ى سجادیه» علاقه ى خاصى داشت و معتقد بود که در لابه لاى ادعیه، یک رشته مسایل عرفانى و فلسفى هست که مرغ اندیشه ى هیچ فیلسوفى به آنها نرسیده است و در میان مناجاتها به مناجات شعبانیه عشق مىورزید و در ماه رمضان به خواندن ادعیه تقید خاصى داشت. در سال 1347 هجرى قمرى بر دعاى سحر که از امام باقر علیه السلام نقل شده است شرح زیبایى نوشته که دلهاى عارفان و عاشقان به سیر ملکوتى را تکان مىدهد. او در میان زیارتها به «زیارت جامعه» بیش از همه علاقه داشت و در تمام حرمهاى ائمه ى اهل بیت به خواندن آن کاملا مقید بود.
به هنگام نماز غرق در عزوجلال الهى بود و در این راستا دو کتاب ارزشمند او بیانگر بحثهاى عرفانى و الهى اوست. این دو کتاب یکى به نام «آداب الصلاة» و دیگرى به نام «اسرار الصلاة» است که هر دو از کتابهاى نفیسى است که کمتر مىتوان براى آنها نظیرى یافت، به ویژه کتاب «اسرار الصلاة» که به حق کتاب «اسرار الصلاة» است در حالى که دیگر کتابهایى که به این نام منتشر شده از نظر او «آداب الصلاة» به شمار مىروند نه «اسرار الصلاة» .
او در میان فلاسفه، شیفته ى مکتب صدرالمتالهین و در میان عرفا و محققان عرفان، به قاضى سعید قمی علاقه ى سرشارى داشت تا آن جا که کتاب توحید او را شخصا استنساخ نمود و افکار بلند او را بسیار مىستود، و در میان دیگر کتابهاى قاضى سعید قمی به کتاب «اربعین» او ارج مىنهاد.
در حالات خاصى که فقط نزدیکان او مىتوانستند شاهد آن باشند، گاهى با مطالعه ى برخى از کتب عرفانى اشکهاى چشم او مرواریدوار، بر گونه هایش مىغلتیدند.
6- بعد ادبى و سبک نگارش:
وى از روز نخست، انسان با ذوقى بود که با نگارش رابطه ى خاصى داشت و از موهبت خط زیبا و نستعلیق بهره مند بود و خط او جزو خطوط درجه ى یک به شمار مىرود و هم اکنون برخى از کتابهاى او که در سالهاى 1346 و 1349 نگاشته است نزد این جانب موجود است و حاکى از قدرت انگشتان او در آفرینش اثر هنرى است.
او از قریحه ى شعرى خاصى برخوردار بود که فقط این ذوق را در خدمت اهل بیت به کار مىبرد. «بهاریه هاى او» در میلاد امام زمان علیه السلام زینت بخش محافل ادبى و ولایى حوزه ى علمیه ى قم در دوران مرحوم آیة الله حائرى بود. وى دیوان ضخیمی به اندازه ى دیوان حافظ داشت که متاسفانه از خانه ى ایشان به سرقت رفت و تا کنون اثرى از آن به دست نیامده است ولى در عین حال ارادتمندان او برخى از بهاریه هاى وى را استنساخ کرده و قسمتى از آنها به وسیله ى فرزند عزیزش مرحوم حجة الاسلام آقاى سید احمد خمینى رحمه الله گردآورى گردیده است.
او در نویسندگى از جملات کوتاه ولى کوبنده بهره مىگرفت و از کلمات زیبا و روح افزاى عارفان، آمیخته با شیوه ى پرخاشگرى موحدان بر مشرکان و ملحدان، استفاده مىکرد و اعلامیه هاى او از آغاز نهضت تا آخرین روزها بر این نکته گواهى مىدهند.
او علم عروض و قوافى را در نزد مرحوم «حاج شیخ محمد رضا اصفهانى» مؤلف کتاب «نقد فلسفهى داروین» آموخت و از هیات قدیم و جدید اطلاع داشت.
وى در سال 1347 هجرى قمرى در سن 27 سالگى با صبیه ى مرحوم آیة الله حاج میرزا محمد ثقفى ازدواج نمود و در سایه ى این پیوند داراى دو فرزند ذکور و سه فرزند دختر گردیدند که هر کدام براى خود مقمی و موفقیتى داشته و دارند و فرزند بزرگوار ایشان مرحوم آیةالله حاج آقا مصطفى از نظر کمالات علمی و معنوى نسخه ى دوم پدر بود ولى متاسفانه دست اجل این شاخه را از پیکر این درخت طیبه برگرفت، و آثار علمی که از او باقى مانده و چاپ شده است نشانه ى نبوغ سرشار او مىباشد.
[ بازگشت ]
به قلم آیت الله جعفر سبحانی
مقدمه
هاضمه ى زمان، حواث تلخ و شیرین و رویدادهاى بزرگ و کوچک را در خود هضم کرده و به تحلیل مىبرد، و رویداد هر چند عظیم و شورآفرین و غوغابرانگیز باشد، تا مدتى مىتواند در هاضمه ى جهان باقى بماند و افکار را متوجه خود سازد. اما گذشت شب و روز، ورق خوردن صفحات ایام، رفته رفته حادثه را کم رنگتر مىسازد و از فروغ آن مىکاهد و به تدریجبه صورت مرکبى بر صفحات تاریخ درمىآید و احیانا در تاریخ هم نمىتوان براى آن جاى روشنى پیدا کرد.
در این میان، برخى از حوادث، از این سنت کاملا مستثنى می باشند و هرگز هاضمه ى جهان، هر چند هم قوى و نیرومند باشد، قادر به هضم و حل آنها نیست. تو گویى حادثه، بسان برلیان در معدهى جهان است که هرگز قادر به تبدیل آن به عنصر دیگر نمىباشد و حرارت و داغى دستگاه گوارش روى آن اثر نمىگذارد و از این جهت هیچ گاه منسى و فراموش نمىشود و گذشت زمان آن را فرسوده ننموده و از طراوت آن نمىکاهد.
این نوع از حوادث استثنایى به خاطر ویژگى خاص خود، از ثبات و استوارى برخوردارند. این ویژگى عبارت است از پیوند رویداد به دین و آیین یک ملت از یک طرف و پیوند دین با فطرت انسان از طرف دیگر و نتیجهى این دو جهت، ثابت ماندن حادثه در قلوب و نفوس ملتها است.
آفرینش انسان با دین و گرایش به ماورا طبیعت عجین و آمیخته است و هرگز از او جدا نمىشود و تا انسان انسان است، پیوسته طبیعت او با چنین کشش و تمایلات همراه مىباشد و طبعا حادثهاى که پیوند مستقیم با تمایلات درونى و ابدى انسان دارد هرگز به دست فراموشى سپرده نمىشود، و این اصل یک اصل کلى است که شرق و غرب نمىشناسد.
روى این اصل هرگز جامعه ى اسلمی و تاریخ بشریت شخصیت ممتاز و کم نظیر حضرت امام خمینىقدس سره را که با افکار و اندیشه هاى بلند و سعى و تلاشهاى صادقانه ى خود مسیر تاریخ را دگرگون کرده فراموش نخواهد کرد.
شخصیتى که توانست در پرتو اعتماد به لطف الهى و ایمان به هدف، نظام کهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله دان تاریخ بریزد و به جامعه ى اسلمی هویت تازهاى بخشد و گرد خود فراموشى را از چهره ى آنان بزداید و آنان را با شخصیت واقعى خود آشنا سازد.
این شخصیت و این رویداد به خاطر پیوندى که با دین و ایمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسیان بر روى آن نخواهد نشست.
شخصیت حضرت امام، بنیانگذار انقلاب اسلمی و بیدار کننده ى جامعه ى مستضعفان و محرومان، ابعاد مختلف و گوناگونى دارد که هرگز نمىتوان حق همه ى آنها را در این مقاله ادا نمود. او به طور خلاصه، انسان کاملى بود که علم و عمل را به هم آمیخته و عرفان و اخلاق را در خود مجسم نموده و با فقاهت و اجتهاد واقع بینانه، بیانگر احکام و سیاست و حقوق اسلمی بوده است.
او نه تنها در مراحل علمی پیشتاز این مسیر بوده، بلکه در مراحل اجتماعى و سیاسى یک فرد آگاه از وضع زمان و آشنا به درد و درمان بود و نهیب او بر مستکبران و سلطه جویان، تازیانه اى بود که پشت آنان را مىلرزاند و نقشه هاى آنان را بر باد مىداد.
مقام عرفانى و فلسفى، فقاهت و اجتهاد، ذوق ادبى و آشنایى او به لطایف کلام، آگاهى او از سیاستهاى جهانى و اخلاق آموزنده و سازندهى او، مناجاتهاى تکان دهنده ى نیمه شب وى همه و همه پرتوى از ابعاد گسترده ى شخصیت او مىباشند، ولى آن چه مىتوان در این باره گفت، این است که او داراى دو خصیصه ى گرانقدر بود که همه ى آثار و تجلیات را به دنبال داشت:
1- ایمان به مبدا و معاد، ایمان اصیل و نیرومند، تو گویى پرده ها از جلوى دیدگانش کنار رفته و ماوراى طبیعت را به راى العین دیده است.
2- عشق به هدف و آرمانهاى اسلمی و ایثارگرى همه جانبه در راه آن.
این دو عنصر از صفات بارز و عناصر چشمگیر شخصیت او به شمار مىرود. روى این اساس به برخى از ابعاد شخصیت وى اشاره مىنماییم.
1- آگاهى از وضع جهان:
امام صادق علیه السلام در حدیث کوتاهى چنین مىفرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس» ; انسان آگاه از اوضاع و شرایط زمان هرگز غافلگیر حوادث غیر مترقب نمىشود.
در این حدیث، یکى از شرایط رهبرى بیان شده است رهبر باید با دید نافذ از حوادث تلخ و ناگوارى که در کمین امت او است از قبل آگاه باشد و براى آن چاره اندیشد.
یکى از ابعاد شخصیت حضرت امام، آگاهى او از وضع جهان و شرایط زمان بود و حرکتهاى سیاسى و الحادى را که در جهان بر ضد اسلام در حال شکل گرفتن بود، به خوبى مىشناخت و همه را مد نظر داشت و اگر از دوران جوانى، داراى چنین خصیصهاى نبود، هرگز در دوران پیرى و فرتوتى که زمام امور را به دست گرفت نمىتوانست انقلاب اسلمی را با چنین صلابت و استوارى، متجاوز از ده سال رهبرى کند و دشمنان را به تعجب و شگفتى وادارد.
او به خاطر چنین خصیصهاى، از دوران جوانى، رجال کشور را مىشناخت، رجال خائن و صالح و تا آن جا که امکانات زمان اجازه مىداد، از طرق مختلف مسایل سیاسى را تعقیب مىکرد.
در دوران پراختناق حکومت «رضاخان» که از سال 1304 شمسى آغاز شد و در شهریور 1320 به پایان رسید، تمام وسایل در اختیار دولت بود و کمتر کتابى حتى دور از سیاست به چاپ مىرسید، ولى پس از شهریور20 و ورود متفقین به ایران و شعله ورشدن آتش جنگ جهانى، زنجیرها از قلم و بیان برداشته شد و حضرت امام از این فرصت استفاده کرد و ضمن رد رساله ى «اسرار هزار ساله» به بیان حقایق پرداخت و پرده ها را بالا زد.
قلم شیوا و بیان لطیف و در عین حال شور انگیز کتاب «کشف اسرار» توانست روح تازه اى در قلوب مسلمانان ایران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهیت حکومت رضاخانى را تشریح و مقام گرانقدر روحانیت را براى مردم روشن کرد.
این کتاب که در سال 1323 به چاپ رسید، شورعظیم و موج بزرگى در ایران پدید آورد. کتاب «کشف اسرار» نه تنها یک کتاب عقیدتى و فکرى است، بلکه یک کتاب کاملا سیاسى نیز مىباشد. با آن که حضرت امام به خاطر دورى از تظاهر آن را بدون ذکر نام مؤلف چاپ کرد و مایل نبود که مؤلف آن شناخته شود ولى به حکم این که «ماکان لله ینمو» هر عملى که خالصانه براى خدا باشد بیشتر رشد مىکند، نشر کتاب بدون نام مؤلف، سبب اشتهار بیشتر نویسنده شد و در هر حال هر کس آن کتاب را بخواند اذعان مىکند که این حضرت امام از همان دوران دیرینه، داراى افکار بلند سیاسى بوده و پیوسته مىخواسته نظام اسلمی را جایگزین نظامهاى فاسد کند.
متفقین در سالهاى 1324- 1325 ایران را ترک گفتند و بار دیگر استعمار مصلحت دید که فرزند رضاخان بر سر کار باشد و برنامه ى پدر را با ریاکارى خاصى تعقیب کند و به مرور زمان، استبداد را بار دیگر به ایران باز گردانید و هر چه پیش مىرفتبر قدرت نظام افزوده مىشد. ولى امام را در این فترت یعنى از سالهاى 25 تا 40 کاملا ساکت و آرام مىبینیم که تنها به تدریس فقه و اصول و اخلاق و فلسفه مىپرداخت و کمتر در مسایل سیاسى بحث مىکرد. چه شد آن قلم شورآفرین و تحرک بخش که نمونه ى بارز آن کتاب «کشف اسرار» بود و چرا از سالهاى 1325 تا 1340 از تحرک باز ایستاد و در مجراى علمی حرکت کرد؟ در این جا نکته اى است که کمتر به آن توجه مىشود و آن این است که:
مرحوم آیة الله عظمی بروجردى در سال 1324 که براى معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست زعما و فضلاى قم، رحل اقامت در این شهر افکند و پس از درگذشت آیة الله عظمی اصفهانى در سال 1325، رشته ى زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبرى را به دوش کشید و حقا مردى بزرگ و کم نظیر و فقیهى بىبدیل بود.
امام که خود یکى از دعوت کنندگان مرحوم آقاى بروجردى به قم بود، وقتى چنین مرجعى را پذیراى مسؤولیت دید، احساس آرامش کرده، دیگر وظیفه ندید مسایل سیاسى را مستقیما تعقیب کند و با خویشتندارى خاصى مهر سکوت بر لب زد و کمتر سخن مىگفت و این خود از شهامتهاى روحى انسانهاى کامل است که گاهى با داشتن افکار بلند و رهنمودهاى مؤثر، دم فرو مىبندند. از این جهت حضرت امام احترام مرجع بزرگ را حفظ نموده و فقط درموارد لزوم و در ملاقاتهاى خصوصى مطالبى را یاد آور مىشد.
از امیرمؤمنان علیه السلام متجاوز از 12000 خطبه و نامه و کلمه به جاى مانده است و همه ى اینها مربوط به دوران پس از رحلت پیامبر است، در حالى که او در عصر رسالت نیز داراى چنین معلومات و آگاهى بود. اما در مقابل پیامبر کاملا ساکت بود و مهر خاموشى بر لب داشت و ما همین خصیصه را در حضرت امام در عصر مرجعیت مرحوم بروجردى لمس کردیم، ولى همان طور که یاد آور شدیم ایشان در عین حال مساله ى مهم «النصیحة لائمة المسلمین» را فراموش نمىکرد و در مواقع حساس یادآورىهاى لازم را انجام مىداد.
درگذشت مرحوم آیة الله عظمی بروجردى یا نقطه ى عطف در تاریخ حیات امام
مرحوم آیة الله عظمی بروجردى در فروردین ماه 1341 بدرود زندگى گفت و شاه که مدتها انتظار مرگ ایشان را مىکشید، تا برنامه هاى خائنانه ى خود را یکى پس از دیگرى به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعیف مرجعیت در ایران بپردازد و براى ارجاع مردم به خارج از ایران، تلگرام تسلیتى براى مرحوم آیة الله عظمی حکیم مخابره کرد. او گاهى در سخنان خود مىگفت: اکنون موانع برداشته شده و باید برنامه هاى اصلاحى اجرا شود و دیگر در ایران شخصیت مهمی که مانع از اجراى برنامه هاى ما باشد، به چشم نمىخورد.
چیزى نگذشت که تصویب آیین نامه ى انجمنهاى ایالتى و ولایتى پیش آمد که در آن اهانت خاصى به کتاب مقدس آسمانى ما شد و پاره اى از قوانین رسمی آن زیر پا گذارده شده بود.
طرح آیین نامه ى «انجمنهاى ایالتى و ولایتى» یک طرح آزمایشى بود تا هیات حاکمه از واکنش آن در محافل روحانى و پایه ى علاقه ى آنان به حفظ اصول اسلام آگاه شوند.
رؤوس طرح در روزنامه هاى عصر پایتخت یعنى کیهان و اطلاعات آن روز در نیمه ى مهرماه 1341 چاپ شد. نگارنده که یکى از خوشه چینان خرمن علمی حضرت امام به شمار مىرفت، در جلسات خصوصى شاهد انتقادهاى ایشان از دولت و سوءنیت آن سبت به اسلام بود، از این جهت فرصت را مغتنم شمرده یک شماره از روزنامه ى کیهان آن روز را به حضور ایشان برد. ایشان نماز مغرب را به جا آورده بود و مىخواست که نماز عشاء را شروع کند، در آن لحظه خاطر شریف را از محتواى تصویب آیین نامه ى انجمنهاى ایالتى و ولایتى مستحضر ساخت ناراحتى شدیدى در سیمی او احساس کرد. امام نماز عشاء را به جماعت به جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقى را احضار و درخواست نمود که به منزل آیة الله حائرى برود و از ایشان درخواست نماید که مراجع وقت را به منزل خویش دعوت کنند تا درباره ى این تصویب نامه به طور دسته جمعى بیندیشند و تصمیم بگیرند.
اجتماع با شکوه مراجع درآن شب در خانه ى آیة الله حائرى نشانه ى وحدت و یگانگى بود و تلگرامهاى همگان حاکى از ثبات و مقاومت روحانیت، در برابر توطئه هاى شاه به شمار مىرفت ولى در این میان تلگرام امام از صلابت و سازش ناپذیرى خاصى حکایت مىکرد.
در این نهضت، که دو ماه به طول انجامید، تگرامهاى امام و نامه هاى او به اطراف، ملت را با شخصیت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدریج رهبر خود را شناختند.
جریان انجمنهاى ایالتى و ولایتى به پایان رسید و دولت وقت با ریاکارى خاصى، تصویب نامه را پس گرفت ولى با نیرنگ دیگرى پس از چند ماه تحت عنوان لوایح شش گانه راه خود را تعقیب کرد که در آن حق و باطل را به هم آمیخته بود.
در چنین شرایطى صلابت امام و استوارى و استقامت او بیش از پیش آشکار شد و با تحریم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزاى ملى، ضربه ى محکمی بر حیثیت هیات حاکمه وارد آورد. در این اوضاع و شرایط امام در پانزده خرداد 1342 دستگیر شد و انتشار خبر دستگیرى امام رستاخیزى در تهران به پا کرد که در نتیجه ى آن عدهاى از فرزندان اسلام به وسیله ى دژخیمان شاه به شهادت رسیدند و روز پانزده خرداد براى همیشه روز عزا اعلام شد.
امام پس از هشت ماه، سرانجام بر اثر فشارهاى داخلى و خارجى آزاد شد و به قم بازگشت.
چیزى نگذشته بود که مصونیت مستشاران امریکایى (کاپیتولاسیون) در آبان ماه 1343 پیش آمد و مجلس شوراى آن روز ذلت اسلام و مسلمین را با تصویب آن امضا کرد.
امام با سخنرانى گرم و شورانگیز و هیجان آفرین و با پرخاشگرى خاص خود انقلاب نوینى را به پا کرد که منجر به دستگیرى و تبعید ایشان به ترکیه گشت.
هیات حاکمه از تبعید امام به ترکیه طرفى نسبت و سرانجام پس از سنجش ها و محاسبات فراوان تصمیم گرفت که در سال 1346 امام را از ترکیه، به نجف اشرف تبعید کند تا در آن محیط علمی محصور گردد و سخنان او کمتر شنیده شود. ولى این رهبر آگاه در اقامت چهارده ساله ى خود در نجف، تمام حرکتها را در ایران زیر نظر داشت و به هسته هاى مقاومت کمک مىنمود و از طریق نامه و سخنرانى و ارسال پیامها بر شور مردم و هیجان آنان مىافزود.
سرانجام دستگاه بر اثر بىخردى با نشر مقاله اى در اطلاعات بر ضد امام، گور خود را به دست خود کند. این بار، یک نهضت گستردهى همه جانبه به وجود آمد که دیگر دستگاه نتوانست آن را مهار کند و این انقلاب از دى ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 ادامه یافت.
اعتصابهاى دسته جمعى روحانیون، حوزههاى علمیه، دانشگاهها، مراکز صنعتى، و ادارى و سرانجام نیروهاى انتظمی سبب شد که رژیم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروریخته و به تاریخ سپرده شود.
امام از 22 بهمن به عنوان یک مرجع و رهبر سیاسى و دینى مطلق شناخته شده و با درایت و ژرف بینى خاصى بسیارى از توطئه ها را خنثى نمود و توانست درخت اسلام را در سرزمین ایران آبیارى نموده و پس از ده سال رهبرى، نظام با شکوه اسلمی را به امتى که تربیت کرده بود تحویل دهد.
2- بعد فلسفى و عرفانى:
آگاهى از بعد فلسفى و عرفانى او در گرو این است که سیر رشد علمی امام را از دوران جوانى تا دوران مرجعیتبه صورت فشرده بازگو کنیم:
امام در یک بیت علمی در بیستم جمادى الثانى 1320 چشم به دنیا گشود، ولى در همان دوران کودکى پدر را از دست داد و در تکفل برادر ارجمندش جناب آیة الله پسندیده درآمد و در آغوش گرم او بزرگ شد. از همان دوران کودکى و نوجوانى، بینش نافذ و پیشانى بلند و نگاههاى حساس او از نبوغ و استعداد خاص وى حاکى بود. وى ادبیات فارسى و عربى را تا معانى و بیان و بدیع در همان زادگاهش تحصیل کرد و سپس براى تحصیلات بالاتر در سال 1329 به شهرستان «اراک» مهاجرت نمود. شهرستان اراک در آن روز شاهد تاسیس حوزه ى جدیدى بود که به وسیله ى بزرگ مرد الهى آیة الله عظمی حائرىقدس سره پىریزى شده بود. وى در سال 1332 این حوزه را تاسیس نموده و تا 1340 آن را اداره کرد و فضلا را از اقطار و اکناف در آنجا گرد آورد.
حضرت امام پس از انتقال مرحوم حائرى به شهرستان قم و تصمیم بر تاسیس حوزه ى جدید در این حرم اهل بیت، بلافاصله از شهرستان اراک به قم مهاجرت نمود و سطوح عالى را از محضر اساتید بزرگ، از جمله مرحوم آیة الله حاج سید محمد تقى خوانسارى (متوفاى 1371 ه.ق) فرا گرفت. پس از چهار سال اقامت در قم شایستگى آن را پیدا کرد که از سال 1344 به درس آیة الله حائرى راه یابد و تا سال 1355 از حوزه ى فقهى و اصولى مرحوم حائرى بهرهمند شود. ایشان بخشى از درسهاى مهم استاد خود را به رشته ى تحریر درآورد تا آنجا که آخرین نظریات فقهى و اصولى آیة الله حائرى را در کتابچه ى خاصى به نام «فوائد» گرد آورى نمود.
تاسیس حوزه در قم سبب شد که شخصیتهاى عظیم فلسفى و عرفانى براى بهره رسانى و بهره گیرى از حرم اهل بیت در آن جا رحل اقامت افکنند و در این میان مىتوان از دو شخصیت بزرگ، مرحوم آیة الله شاه آبادى و مرحوم آیة الله رفیعى قزوینى نام برد.
حضرت امام پنج سال تمام، عرفان را نزد آیة الله شاه آبادى تحصیل و فلسفه را از مرحوم آیة الله رفیعى آموخت ولى در میان این دو نفر به مرحوم شاه آبادى عشق مىورزید و مىگفت: من تا کنون انسانى به این لطافت طبع ندیده ام و مىافزود من در نخستین برخورد به ایشان پیشنهاد تدریس اسفار نمودم.
او با استاد خود چنان عارفانه و مؤدبانه رفتار مىکرد که اگر روزى درس تا دو ساعت هم به طول مىانجامید، اظهار خستگى نمىکرد و اگر استاد به خاطر عذر خاصى مثلا پنج دقیقه درس مىگفت باز هم اعتراض نمىنمود و این خصیصه را استاد وى نیز به دیگران یادآور مىشد.
او در مسایل عرفانى و فلسفى، به حق استاد مسلم بود و برخلاف بسیارى از اساتید فلسفه و عرفان که فقط به تقریر و تبیین مسایل اکتفا مىکنند و چه بسا خود نیز به کنه مطلب نرسند، مسایل الهیات را به حق چشیده بود و آنچه را مىگفت از صمیم دل بیان مىکرد و در برخى از مسایل به حد شهود رسیده بود.
او در عین علاقه به هر دو علم، کشش خاصى به عرفان نظرى و عملى داشت. اثر ممتاز او در این فن نشانه ى نبوغ او است. «مصباح الهدایه فىالولایة والخلافة» بحثى عرفانى در اسما و صفات مىباشد که به حق از نادره هاى زمان است و کمتر عارفى مىتواند به عمق آن نوشته ها پى برد.
هیچگاه براى او کمیت شاگرد مطرح نبود، او به کیفیت بیش از حد علاقه داشت از این جهت به مرحوم آیة الله شهید مطهرى بیش از حد ارج مىنهاد
3- بعد اخلاقى امام:
پس از درگذشت مرحوم آیة الله عظمی حائرى، معظم له عصرهاى پنجشنبه و جمعه درسى را به عنوان درس اخلاق آغاز نمود که خارى در چشم حاکمان روز بود. وى این بحث را به عنوان درس اخلاق آغاز کرد و از نظر قانونى حکم دیگر دروس حوزه را داشت و چون در آن روز تمام اجتماعات ممنوع بود جز تدریس، از این جهت نمىتوانستند جلوى آن را بگیرند.
امام در این درس، نکات آموزنده ى اخلاقى آمیخته با مسایل عرفانى و سیاسى بیان مىکرد و گاهى به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگیرى از تدریس، محل درس را از مدرسه ى فیضیه به مدرسه ى حاج ملاصادق منتقل مىنمود و در هر حال، در همان شرایط کتاب ارزندهاى را به نام «الاربعین» نوشت که عصاره ى درسهاى اخلاق او در روزهاى پنجشنبه و جمعه در سنوات پس از درگذشت آیتالله حائرى تا سال 1358 هجرى قمرى بود و خوشبختانه این کتاب که بر اثر هجوم وحشیانه ى دستگاه به بیت امام ناپدید شده بود سالها بعد به دست آمده و به زیور طبع آراسته گردیده است. کسانى که از این درس و آن مجلس روحانى خاطراتى دارند، مىتوانند تاثیر سخن امام را در دگرگونى قلوب و ارواح کاملا به یادآورند. یک نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنیا و زخارف آن بىعلاقه مىکرد که انسان فقط و فقط به معنویات ارج مىنهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگونى عظیمی در طلاب و فضلاى آن زمان پدید آورده بود که مساله ى سیر و سلوک به تدریج در میان فضلا براى خود جایى باز مىکرد و غالبا کوشش مىکردند که گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلمی وفق دهند.
در تقید امام نسبت به مسایل اخلاقى همین بس که اگر در مجلسى کسى سخنى را مىگفت که از آن بوى تعریض به مسلمانى به مشام مىرسید، با رنجش شدید امام روبه رو مىشد و امام از ادامه ى سخن وى جلوگیرى مىکرد.
نمونه ى گویاى دیگرى از تقید او به اخلاق اسلمی این که ایشان در مدرس مدرسه ى فیضیه براى جمعى فلسفه تدریس مىکرد. روزى یکى از مدرسین غیر معروف قم که از شرایط جایگاه درس آگاه نبود براى یک نفر کتاب شرح لمعه را تدریس مىکرد، وقتى امام وارد مدرس شد و دید او مشغول تدریس است، بلافاصله بیرون آمد و به هیچ قیمت حاضر نشد که آن روز در آن مرکز درس بگوید و گفت ایشان قبل از ما شروع به درس کرده و حق سبقت با او است. او سالها که در برخى از مساجد درس مىگفت لدىالورود دو رکعت نماز تحیت مسجد را به جا مىآورد آن گاه تدریس را آغاز مىکرد و تا شایستگى افراد را براى درسى که مىگفت احراز نمىکرد به او اجازه ى شرکت نمىداد.
هیچگاه براى او کمیت شاگرد مطرح نبود، او به کیفیت بیش از حد علاقه داشت از این جهت به مرحوم آیة الله شهید مطهرى بیش از حد ارج مىنهاد و سخنان او را به خوبى گوش مىکرد و من خود قسمتى از نوشته هاى امام را دیده ام که اعتراضات شهید مطهرى را به صورت پرسش و پاسخ در کتاب خود آورده و به تحلیل اشکال او پرداخته است.
4- بعد فقاهت و اجتهاد:
حضرت امام یازده سال تمام از درس خارج فقه و اصول مؤسس حوزه بهره مند شد و پس از درگذشت او به تدریس سطوح عالى پرداخت و هیچگاه رشته ى بحث او درباره ى این دو علم از هم نگسست. علاوه بر تدریس با جمعى از فضلاى بزرگ حوزه مانند مرحوم آیة الله محقق داماد و آیة الله حاج سید احمد زنجانىقدس سره مباحثه ى مشترک فقهى داشتند.
آن گاه که مرحوم آیة الله بروجردى در سال 1346 هجرى قمرى به قم آمدند یکى از شخصیتهایى که به درس ایشان گرمی خاصى بخشید، حضرت امام بود.
مرحوم بروجردى از نظر روش فقهى با مرحوم حائرى تفاوت آشکارى داشتند. مرحوم حائرى به بحث و تحقیق و ژرفنگرى بیش از تتبع مىپرداخت، در حالى که مرحوم بروجردى به تتبع در تاریخ مساله و فتاواى فقهاى عامه و خاصه در نخستین قرون و کاوش در رجال سند بیش از امور دیگر، عنایت مىورزید و از نظر عمق بحثها نیز در سطح بالاترى قرار داشت.
حضرت امام با شرکت در درس مرحوم بروجردى به مزایاى درس ایشان پى برد و پیوسته فضلا را براى پىگیرى از روش ایشان دعوت مىنمود. معظم له در درس مرحوم بروجردى از سال 1364 ه..ق تا سال 1370 ه..ق شرکت داشت و در نتیجه مزایاى روش هر دو استاد را به هم آمیخت و خود صاحب سبک و روشى در فقه و اصول گردید و از ترکیب هر دو روش، یعنى عنایت بر تحلیل و ژرفنگرى و بحثهاى عمیق، به ضمیمه ى تتبع در تاریخ مساله و اقوال پیشینیان، بنیاد نوینى را پىریزى کرد و از سال 1364 ه..ق به درخواست گروهى از فضلا، درس خارج اصولى را از مباحث «قطع» آغاز نمود و این دوره درسال 1370ه..ق به پایان رسید و مخلص نیز در عداد کوچکترین تلامیذ او در این دوره و دوره هاى بعد درآمد و رشته ى علاقه ى او در بهره گیرى از دروس امام تا روزى که از قم به ترکیه تبعید شد، ادامه داشت. وى متجاوز از دو دوره ى کامل، اصول را تدریس کرد و در هر دوره نظریات جدیدى را در اصول عرضه مىنمود و درسهاى معظم له با آخرین نظریات خود در سه جلد به نام «تهذیب الاصول» منتشر شد و هم اکنون مورد استفاده ى مدرسان خارج اصول است.
از نظر فقهى کتابهاى «زکات» و «طهارت» ، «مکاسب محرمه» ، «بیع و خیارات» و برخى از ابواب مخصوص را تدریس نموده و خوشبختانه قسمت اعظم آنها به قلم خود معظم له به نگارش درآمده که از آنها مىتوان کتابهاى یاد شده در ذیل را نام برد:
1- «الطهارة» در دو جلد که در قم چاپ شده است.
2- «المکاسب المحرمة» در دو جلد که در قم طبع گردیده است.
3- «کتاب البیع و الخیارات» که قسمتى را در قم و قسمت مهمترى را در نجف تدریس نموده و همهى این مباحث منتشر شده است.
علاوه بر این نگارش، تعلیقه بر کتاب «وسیلة النجاة» مرحوم «سید اصفهانى» ویا تعلیق بر عروة الوثقى، تالیف مرحوم «سید یزدى» تقریبا یک دورهى فقه را با دقت مطالعه فرموده و خلاصه نظریات هر دو را در این دو تعلیقه آورده است.
او تعلیقه ى فقهى خود را بر «وسیلة النجاة» در سال 1365 ه.ق آغاز نموده و در سال 1372 به پایان رساند و در این مدت کمتر به کارهاى غیر فقهى مشغول بود و بیش از پیش به نگارش این تعلیقه مىپرداخت و تعلیقه بر عروةالوثقى را منتزع از این تعلیقه مىدانست و اصولا در میان کتابهاى فقهى که اخیرا نگارش یافته «وسیله» ى مرحوم سید را کتاب گرانقدرى مىشمرد.
وقتى هیات حاکمه ایشان را در سال 1343 هجرى شمسى به ترکیه تبعید کرد در آن جا تصمیم گرفت که به بازنویسى وسیله و افزودن مسایل مورد حاجت بر آن کتاب همت گمارد و پس از افزودن قریب به ثلثبر آن، آن را به نام «تحریر الوسیله» منتشر نمود. از این جهت، این کتاب که قسمتى از آن در تبعیدگاه ترکیه در شهر «بورسا» و قسمتى دیگر پس از ورود به نجف نگارش یافته یک دوره ى متن فقهى است که روشنگر استادى و ژرف نگرى او در فقاهت است.
فتاواى حضرت امام پس از انقلاب که اخیرا به رشته ى تحریر درآمده و در آنها به توضیح مسایل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهى ارزشمندى است که مىتواند از بعد فقهى او بیان خاصى داشته باشد.
او بر خلاف اندیشه هاى نارسا که از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش مىکند، به فقه سنتى و جواهرى علاقه ى وافر داشت و اصولا روش دیگرى را صحیح نمىدانست.
حتى روزى به او پیشنهاد شد که در کتابهاى درسى حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگویى ایجاد شود، او با این دگرگونى مخالفت ورزید و گفت آسان گرایى و تلخیص کتابهاى بزرگ، از ژرف بینى طلاب مىکاهد. اصالتها را حفظ کنید و روشهاى جدید را تا آزمون صحیح روى آن انجام نگرفته به کار نبندید.
5- بعد عبادى امام:
حضرت امام از نخستین دوران جوانى، با هر نوع ریاکارى مخالفت مىورزید و در عین حال که در روز بسان دیگر طلاب و فضلا به تحصیل مىپرداخت و در مجالس انس شرکت مىنمود و در غالب پنجشنبه ها و جمعه ها براى تفریح به خارج قم مىرفت و از چنین مجالس بهره مىگرفت، ولى در دل شب بسان پرهیزکاران وارسته به راز و نیاز با معبود مىپرداخت و از همان دوران جوانى و از 27 سالگى تا لحظه اى که توان داشت، نماز شب او ترک نشد و در سخت ترین لحظات، حتى شبى که از پاریس به تهران بازمىگشت، نماز شب را در هواپیما به جا آورد. او در میان ادعیه به «صحیفه ى سجادیه» علاقه ى خاصى داشت و معتقد بود که در لابه لاى ادعیه، یک رشته مسایل عرفانى و فلسفى هست که مرغ اندیشه ى هیچ فیلسوفى به آنها نرسیده است و در میان مناجاتها به مناجات شعبانیه عشق مىورزید و در ماه رمضان به خواندن ادعیه تقید خاصى داشت. در سال 1347 هجرى قمرى بر دعاى سحر که از امام باقر علیه السلام نقل شده است شرح زیبایى نوشته که دلهاى عارفان و عاشقان به سیر ملکوتى را تکان مىدهد. او در میان زیارتها به «زیارت جامعه» بیش از همه علاقه داشت و در تمام حرمهاى ائمه ى اهل بیت به خواندن آن کاملا مقید بود.
به هنگام نماز غرق در عزوجلال الهى بود و در این راستا دو کتاب ارزشمند او بیانگر بحثهاى عرفانى و الهى اوست. این دو کتاب یکى به نام «آداب الصلاة» و دیگرى به نام «اسرار الصلاة» است که هر دو از کتابهاى نفیسى است که کمتر مىتوان براى آنها نظیرى یافت، به ویژه کتاب «اسرار الصلاة» که به حق کتاب «اسرار الصلاة» است در حالى که دیگر کتابهایى که به این نام منتشر شده از نظر او «آداب الصلاة» به شمار مىروند نه «اسرار الصلاة» .
او در میان فلاسفه، شیفته ى مکتب صدرالمتالهین و در میان عرفا و محققان عرفان، به قاضى سعید قمی علاقه ى سرشارى داشت تا آن جا که کتاب توحید او را شخصا استنساخ نمود و افکار بلند او را بسیار مىستود، و در میان دیگر کتابهاى قاضى سعید قمی به کتاب «اربعین» او ارج مىنهاد.
در حالات خاصى که فقط نزدیکان او مىتوانستند شاهد آن باشند، گاهى با مطالعه ى برخى از کتب عرفانى اشکهاى چشم او مرواریدوار، بر گونه هایش مىغلتیدند.
6- بعد ادبى و سبک نگارش:
وى از روز نخست، انسان با ذوقى بود که با نگارش رابطه ى خاصى داشت و از موهبت خط زیبا و نستعلیق بهره مند بود و خط او جزو خطوط درجه ى یک به شمار مىرود و هم اکنون برخى از کتابهاى او که در سالهاى 1346 و 1349 نگاشته است نزد این جانب موجود است و حاکى از قدرت انگشتان او در آفرینش اثر هنرى است.
او از قریحه ى شعرى خاصى برخوردار بود که فقط این ذوق را در خدمت اهل بیت به کار مىبرد. «بهاریه هاى او» در میلاد امام زمان علیه السلام زینت بخش محافل ادبى و ولایى حوزه ى علمیه ى قم در دوران مرحوم آیة الله حائرى بود. وى دیوان ضخیمی به اندازه ى دیوان حافظ داشت که متاسفانه از خانه ى ایشان به سرقت رفت و تا کنون اثرى از آن به دست نیامده است ولى در عین حال ارادتمندان او برخى از بهاریه هاى وى را استنساخ کرده و قسمتى از آنها به وسیله ى فرزند عزیزش مرحوم حجة الاسلام آقاى سید احمد خمینى رحمه الله گردآورى گردیده است.
او در نویسندگى از جملات کوتاه ولى کوبنده بهره مىگرفت و از کلمات زیبا و روح افزاى عارفان، آمیخته با شیوه ى پرخاشگرى موحدان بر مشرکان و ملحدان، استفاده مىکرد و اعلامیه هاى او از آغاز نهضت تا آخرین روزها بر این نکته گواهى مىدهند.
او علم عروض و قوافى را در نزد مرحوم «حاج شیخ محمد رضا اصفهانى» مؤلف کتاب «نقد فلسفهى داروین» آموخت و از هیات قدیم و جدید اطلاع داشت.
وى در سال 1347 هجرى قمرى در سن 27 سالگى با صبیه ى مرحوم آیة الله حاج میرزا محمد ثقفى ازدواج نمود و در سایه ى این پیوند داراى دو فرزند ذکور و سه فرزند دختر گردیدند که هر کدام براى خود مقمی و موفقیتى داشته و دارند و فرزند بزرگوار ایشان مرحوم آیةالله حاج آقا مصطفى از نظر کمالات علمی و معنوى نسخه ى دوم پدر بود ولى متاسفانه دست اجل این شاخه را از پیکر این درخت طیبه برگرفت، و آثار علمی که از او باقى مانده و چاپ شده است نشانه ى نبوغ سرشار او مىباشد.
[ بازگشت ]
نوشته شده توسط مهدی کاظمی | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ